«كفش هايم كو؟» «بايد امشب بروم» به هواپيما بايد برسم. من به اقليمِ چاخانات سفر خواهم كرد، به گلستانِ شعاراتِ قشنگ، مرغزارِ
وعده، باغِ حرف، من به اين جمله گذر خواهم كرد. وعده هايى، همه خرمن خرمن، حرفهايى، همه دامن دامن خواهم چيد، كدخدا را كه - صد البتّه - خودم خواهم ديد! من چهل بارِ شتر وعده، چند طيّاره پر از حرفِ مفت، كاميونها، همه سرشارِ شعار، خواهم آورد به آن شهر و ديار! من هزاران تراكت، صد هزاران پوستر، همگى رنگى و زيبا و قشنگ، خوشگل و ديدنى و خوب، چنان «شهر فرنگ» بر سرِ مردمِ خود كمپرسى خواهم كرد! من سخنرانىِ غرّا همه جا خواهم كرد در سخنرانىِ خود، فيل هوا خواهم كرد، اصلاً هنگامه به پا خواهم كرد! همه جا خواهم گفت: هاى...، مردم! بشتابيد كه ارزان كردم، باغت آباد، داداش! من خودم بانىِ
آزادى فكر و قلمام، من خودم طالبِ ارزانى كشك و كلمام. چارهىِ دردِ شما پيشِ من است. ازدواج، آزادى، اشتغال و غيره، صد رقم تسهيلات، وامِ دانشجويى، كارِ كم زحمت در اندونزى، خانهىِ خالى در تانزانيا، چند ويزا و گرين كارت و فلان از كانادا، ديدنِ گاوِ نر و اشكنه در اسپانيا، همه در
دستِ من است، لاىِ سبّابه و اين شستِ من است پس به من رأىِ فراوان بدهيد! ××× «كفش هايم كو؟» «بايد امشب بروم»! شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : arashazad بازدید : 86 تاريخ : سه شنبه 18 بهمن 1401 ساعت: 13:30